بدوبیراه. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) : فلان بچه های بد و ردی دارد. با آدمهای بد و رد نشستن بد است. معاشرهای بد و رد. (از یادداشتهای مؤلف). بد و رد گفتن، بد و بیراه گفتن
بدوبیراه. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) : فلان بچه های بد و ردی دارد. با آدمهای بد و رد نشستن بد است. معاشرهای بد و رد. (از یادداشتهای مؤلف). بد و رد گفتن، بد و بیراه گفتن
مرکّب از: بر + و + رو، جمال. (یادداشت دهخدا)، زیبایی ظاهر. بهر و رو. - بر و رویی داشتن، جمیل و صاحب جمال بودن: دختری را که بر و رویی داشت برای پسرش گرفت. (یادداشت دهخدا) ، بر آفتاب، رو به آفتاب
مُرَکَّب اَز: بر + و + رو، جمال. (یادداشت دهخدا)، زیبایی ظاهر. بهر و رو. - بر و رویی داشتن، جمیل و صاحب جمال بودن: دختری را که بر و رویی داشت برای پسرش گرفت. (یادداشت دهخدا) ، برِ آفتاب، رو به آفتاب