جدول جو
جدول جو

معنی بد و رد - جستجوی لغت در جدول جو

بد و رد
(بَ دُ رَ)
بدوبیراه. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده) : فلان بچه های بد و ردی دارد. با آدمهای بد و رد نشستن بد است. معاشرهای بد و رد. (از یادداشتهای مؤلف). بد و رد گفتن، بد و بیراه گفتن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شد و مد
تصویر شد و مد
کنایه از شان و شوکت، زور و قوت، درشتی و سختی، مفصّل، مشروح
فرهنگ فارسی عمید
(بَ رُ رو)
مرکّب از: بر + و + رو، جمال. (یادداشت دهخدا)، زیبایی ظاهر. بهر و رو.
- بر و رویی داشتن، جمیل و صاحب جمال بودن: دختری را که بر و رویی داشت برای پسرش گرفت. (یادداشت دهخدا) ، بر آفتاب، رو به آفتاب
لغت نامه دهخدا
(رَ دُ بَ)
مرکّب از: ’رد’ عربی + ’بد’ فارسی، ناسزا و ناخوب. سخنهای کج واکج که در حالت بحث و مکابره بر زبان آرند. (غیاث اللغات) (آنندراج)، ناسزا
لغت نامه دهخدا
(شَد دُ مَدد)
لفظ عربی است. فارسیان به معنی شأن و شوکت و تکلف استعمال نمایند. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأکید و اهمیت. زور و قوت. درشتی و سختی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ خُ)
نحس اصغر یعنی بهرام (مریخ). (از مقدمۀ التفهیم ص قلو) ، زن سطبراسکتین. (منتهی الارب) (آنندراج). زن ستبرران. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رد و بد
تصویر رد و بد
کج واکج سخنانی که در جستار و نبرد بر زبان آورند
فرهنگ لغت هوشیار
دشنام، بد و بی راه، حرف نامربوط، معامله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی